قسمت اول:
- (مرضیه) این عکس عروسیتونه؟
- (رضا) اون عقده...
- (مرضیه) چه کوچولو بودین...
- (مریم) یادته اون آقاهه چی گفت بهمون که عقدمون کرد؟
- (رضا) آره... یادمه
- (مریم) بگو
- (رضا) یادمه
- (مرضیه) چی گفت مگه؟
- (رضا) گفت فقط ... فقط با هم بسازین
- (مرضیه) همین؟
- (رضا) آره... خب فقط همین
قسمت دوم:
پشت پنجره ی کلاس:
- (رضا) ببخشید که بابات شدم سهیل... خدا تورو یهویی داد خب!! اولش که مث بچه غورباقه بودی همه میگفتن مث باباشه... ههم... اما خوب شد یواش یواش مث مریم شدی... قشنگ...
خوب شد که مرد شدی بابا... به مریم گفتم نیاد تو تا مث دو تا مرد مردونه حرف بزنیم...مامان بابا خیلی خوبن سهیل... بخدا... وقتی نیستن می فهمی، باور کن... بخاک آقام...
دفتر نقاشی مامان جدیدتو پاره نکنی بابا... کفترا هی حالتو می پرسن! دوست داشتی، وقت داشتی بیا سر بزن بهشون...
گریه نکنی سهیل بابا... نه گریه مال مرده ... فقط سرتو بالا بگیر گریه کن... خوب کاری کردی بابا مامان تازه پیدا کردی برا خودت... من بودم...
- (مریم) رضا
- (رضا) بند کفشو یادم رفت... بند کفشت زیر پات نمونه... خداحافظ
:: موضوعات مرتبط:
خوشم میاد ,
,
:: برچسبها:
حرف هایی از جنس تگرگ ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0